بحث کاربر:بهروز عبدی
ستوانیارسوم محمود ظریفنیا دوم فروردین 1316 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر گرامیاش «غلامعلی» فروشنده بود و مادر محترمش «سکینه» نام داشت. در خانوادهای مذهبی و مؤمن رشد کرد و از کودکی، با تعلیم انسانی انس گرفت. هرچه خود را بیشتر شناخت، حس انساندوستی و کمک به مستمندان در او شدیدتر شد و به موازات آن، تعهدش نیز به آرمانهای اسلامی فزونی گرفت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد با موفقیت به پایان رساند و در این امر از استعداد سرشاری برخوردار بود. در کنار تحصیل، فراگیری علوم مذهبی را فراموش نمیکرد. او در سال 1345 وارد آموزشگاه درجهداری نیروی زمینی ارتش شد و با طی آموزشها و دورههای خاص نظامی، به درجهی گروهباندومی نائل آمد و به انجام وظیفه اشتغال ورزید. در سال 1346 یعنی یک سال بعد، مبادرت به ازدواج کرد. با شکوفایی نهضت مردم مسلمان ایران، به صفوف انقلاب پیوست و با لباس مبدّل، در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میجست و در پادگان نیز همقطارانش را به پیوستن به صفوف امت حزبالله تشویق میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی یا شور و شوق صدچندان، به خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخت و از هیچ کوششی جهت نوسازی و بازسازی آن دریغ نکرد. وی به جوانمردی و فروتنی و گذشت و سعهی صدر مشهور بود و اکثر ساکنین متعهد شمیران، او را بهعنوان سربازی مؤمن میشاختند. به دنبال آغاز جنگ تحمیلی، به دفاع از میهن اسلامی پرداخت و به یاری رزمندگان و هموطنان جنگزدهاش شتافت و آنچه در توان داشت و در این راه مقدس به کار گرفت. به شعائر اسلامی پایبند و برای فرزندانش، پدری مهربان و آموزگاری صدیق بود و عبادتش ترک نمیشد. هفت تن از منافقین تروریست در ششم اسفند 1360 با شناسایی قبلی به قصد ترور سرهنگ حجازی(سرپرست سابق شهربانی) در حوالی منزل ایشان، به کمین نشسته بودند و پس از خروج ایشان، خودروی حامل وی را به رگبار پیوستند که این توطئه، ب طور معجزهآسایی ناکام ماند. در همان حال یک اتوبوس ارتش در حال عبور از آنجا بود که عناصر گروهک تروریستی منافقین، این اتوبوس را به رگبار بستند و طی آن، شهید ظریفنیا که در این اتوبوس عازم محل خدمت بود، در نتیجهی اصابت گلولههای منافقین در سن 44 سالگی به شهادت رسید. پیکر پاک او پس از تشییع، در گلزار شهدای امامزاده علیاکبر(ع) چیذر شمیران تهران به خاک سپرده شد.