شهید قباد رفیعی

سی ام شهریور سال ۱۳۴۷ش در طاقانک یکی از شهرهای استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. سال ۱۳۵۴ به مدرسه رفت و باعلاقه زیادی که به درس خواندن داشت، دوره ی دبستان را در مدرسه مطهری فعلی و دوره ی راهنمایی در مدرسه شهادت طاقانک سپری کرد.اوبرای دوره متوسطه به دبیرستان شهید ابوذر غفاری شهر کیان رفت. همزمان با تحصیل در دوره دبیرستان ، طرح کاد (کارآموزی ضمن تحصیل که آن سال ها رایج بود) رادر داروخانه دامپزشکی شهرکرد گذراند. قباد درکنار درس به فکر کمک به خانواده اش هم بود او در تابستان همراه پدرش کشاورزی می کرد تا بخشی از هزینه های زندگی خانواده اش را تامین کند.

شهید قباد رفیعی

شهادت

قبادرفیعی عضو پایگاه بسیج المهدی طاقانک بود.او در ۳۱ خرداد ۱۳۶۵ برای اولین بار موفق شد به جبهه برود.آن روزها ماموریت دفاع از بخش حساس وکلیدی جزایر مجنون ،به عهده ی رزمندگان استان چهارمحال وبختیاری در تیپ ۴۴قمربنی هاشم علیه السلام بود. قباد با آگاهی از شرایط سخت ،حضور در جزایر مجنون راهی جبهه شد و ۱۸ روز بعد در سنگر دیده بانیِ خط مقدم بر اثر اصابت خمپاره ،همراه با دوستش عبدالله قلی پور به شهادت رسید. دوستانش قباد را پسری کم حرف معرفی می کنند که اگر سوالی از او می شد با لبخند جواب می داد. دوست داشت به همه کمک کند،طوری که اگر بچه ی کوچکی هم ازاو چیزی می خواست با ملایمت اطاعت می کرد. حرف ایشان در باره جبهه جنگ این بود که باید جنگ و جهاد کنیم. کفار را از سرزمین مان بیرون کنیم و از بین ببریم تا زمینه برای ظهور آقا امام زمان (عج) آماده شود.

خاطرات

مادرشهید

روزی خیلی ناراحت بود و حتی با خود خلوت کرده بود، وقتی علت ناراحتی اش را از او سوال کردم، گفت که کرایه نداشتم تا به دبیرستان بروم. می دانستم که پدر هم پولی ندارد که به من بدهد و از این موضوع ناراحت بودم.

پدرشهید

قبادبا اقتدا به مولایش حضرت علی علیه السلام پرتلاش بود،وقتی در کودکی قباد را به صحرا می بردم به اندازه یک مرد بزرگ برایم کار می کرد و من از این وضعیت به حال او می ترسیدم .عصر که از صحرا به خانه برمی گشتیم به مادرش می گفتم که برای فرزندم اسفند دود کند مبادا همکارانم او را چشم زده باشند.


وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصيراً.نساء/57


شما را چه شده که در راه خدا جهاد نمی کنید و (برای نجات) مستضعفین از مردان و زنان و کودکانی که می گویند:پروردگارا ما را از این سرزمین که اهلش ستمگرند رها ساز و از سوی خودت به سوی ما ولی و یاری کننده قرار ده. با درود و سلام بر پیشگاه مقدس ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام امت و با درود و سلام بر رزمندگان کفرستیز سلحشور و پیروز جبهه های نبرد و با درود و سلام بر شهیدان به خون خفته اسلام و با درود و سلام بر خانواده های محترم و معظم شهدا،وصیت نامه ام را شروع می کنم. سلام مرا به امام عزیز برسانید بگویید که تا آخرین قطرۀ خونم سنگر را ترک نکرده ام و با خداوند پیمان بستم که در تمام عاشوراها و تمام کربلاها با حسین(ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم، تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(عج) به اهتزاز درآید.

وصیت به مردم

وصیت من به مردم مسلمان ایران و به مردم شهیدپرور طاقانک این است که در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت اورابیابید وخودرا تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید. اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازۀ من حاظر نشوند اما باشد که دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند. ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد. و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.

وصیت به مادران

ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل ۷۲ تن شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم.

وصیت درباره انقلاب

ای مردم نگویید انقلاب برای ما چه کرده بگویید ما برای انقلاب چه کرده ایم .امام را تنها نگذارید که تنها گذاشتن امام تنها گذاشتن اسلام است. ای برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بردارید تا هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شمار را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرت هاست. ای برادران و ای پدران ،خدا را چنان پرستش کنید که او را می بینید و اگر شما او را نمی بینید او شما را می بیند و قدم اول عبادت و بندگی آفریدگار شناسایی اوست. ای مردم مواظب باشید در عملی امروز و فردا مکنید و کار امروز را به فردا نیفکنید که اکنون شما مال امروزید و فردا مال شما نیست و اگر فردا زنده باشید مثل امروز وظیفه و برنامه ای دارید. ای برادران چه بسیار کسانی که امروز خود را به شب نیاورده اند و چه بسیار افرادی که به انتظار فردا بوده اند و به آن نرسیده اند. در دنیا چون غریبان و رهگذران باشید و خود را همواره از خفتگان در گور بدانید.

وصیت به خانواده

وصیت من به شما پدر و مادر عزیزم این است که در مرگ من همچون کوه استوار باشید و برایم نگریید هر وقت خواستید برای من گریه کنید به یاد حسین ابن علی (ع) و ۷۲ یار باوفای او و به یاد ابوالفضل العباس و به یاد علی اکبر و به یاد طفل شش ماهه حسین (ع) گریه کنید. نکند با گریه تان دل منافقان و دشمنان شاد بشود؟ در مرگم صبر و پایداری را پیشه سازید که خدا با صابران است و مادرم امیدوارم شیر پاکت را به من حلال کنی. به شما برادران محصلم وصیت می کنم که مدرسه را ترک نکنید چون به قول امام مدرسه هم سنگر است سنگری است که با جهل و نادانی مبارزه می کند پس آن را حفظ کنید. در آخر از کلیه دوستانم و کسانی که مرا می شناسند حلالیت می طلبم و امیدوار ما را ببخشند چون خودم قبول دارم که در این مدت زندگی دوست خوبی برای آنان نبوده ام. به امید پیروزی جبهه حق بر علیه باطل. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار تاریخ ۶/۴/۶۵ قبادرفیعی